بسم الله الرحمن الرحیم
سلام به همه دوستان. عید مبعث حضرت رسول اکرم(صلی الله علیه و آله) رو به همتون تبریک می گم.
سه جلسه است که برای آیات، از یه روش جدید استفاده می کنم. بحمدالله این روش مورد توجه بچه ها قرار گرفته و باعث می شه که در عین این که به مطالب گوش می کنن، خسته هم نشن.
واحد کار امروز، این دو تا آیه هستن:
• وَ اللَّهُ یُحِبُّ الْمُطَّهِّرین (توبه/108)
• وَ ثِیابَکَ فَطَهِّرْ (مدثر/4)
برای این واحد کار، چند تا کارت تهیه کردم با تصاویر مختلف:
• قیچی و شانه و آقای آرایشگر
• شیر آب و صابون و شامپو
• ماشین لباسشویی و مامان
• مسواک
یک کارت ویژه هم داشتیم که یک طرفش عکس یه پسربچه با موهای بلند و آشفته و صورت کثیف بود و طرف دیگه اش، تصویر همون پسربچه که تمیز شده بود.
از چند تا از کارت های حیوانات هم میشه برای تعریف کردن داستان استفاده کرد مثل نحل و بقر و حمار و...
هر کدوم از بچه ها یه کارت برداشتن و به گردنشون آویزون کردن. من هم کارت پسربچه رو که اسمش قلی بود، برداشتم و همون داستان معروف "حسنی نگو یه دسته گل" رو براشون تعریف کردم. اسم پسربچه رو هم از حسنی به قلی تغییر دادم که یه اسم خنثی است، دلم نمی خواست اسم حسن توی ذهن بچه ها با تصویر یه بچه کثیف، حک بشه.
بعد هر کدوم از بچه ها متناسب با کارتی که به گردنشون آویزون بود اومدن و به قلی کمک کردن تا تمیز بشه و اینجا آیه اول رو براشون خوندم. البته حواسم پرت شد و به موقع از آیه استفاده نکردم. فکر می کنم که جای درست استفاده از این آیه، قسمت های مختلف داستان باشه که مثلا هر کدوم از حیواناتی که به قلی می گن باید تمیز باشه تا باهاش بازی کنن، این آیه رو بخونن و آخر هم برای خود قلی بخونیم.
بازی بعدی برای آیه دوم طراحی شده.
بچه ها خیلی دوست دارن که تخته وایت برد رو پاک کنن و همیشه با دست این کارو می کردن و هر چی سعی می کردیم که جلوشون رو بگیریم، فایده ای نداشت. ایده این بازی از همین علاقه بچه ها به وجود اومد.
تصویر یه بچه رو روی تخته می کشیم که خوراکی های مختلف می خوره و هر دفعه لباسش کثیف میشه، در هر نوبت به یکی از بچه ها، دستمال می دیم تا لباس بچه رو تمیز می کنه و من هم آیه دوم رو می خونم. همه بچه ها این بازی رو دوست دارن.
بازی سوم برای تمرین همون آیه اول طراحی شده.
به این صورت که به بچه ها می گم که مثل قلی برن حموم و سرشون رو بشورن و من هم با آبپاش روی سرشون آب می پاشم و آیه رو می خونم. اکثر بچه ها این بازی رو دوست دارن. البته حسین، همون که گفتم توی رنگ آمیزی خیلی دقت می کنه، از خیس شدن خوشش نمی آد، در حالی که علی و علیرضا، عاشق این بازی هستن.
خدایا چقدر زیبایی. بین همین بچه های دو سه ساله، چقدر روحیات مختلف وجود داره و همشون هم قشنگ هستن.
گاهی اوقات تصور می کنم که این بچه ها بزرگ شدن و هر کدوم توی یه کاری مشغول هستن (البته من همشون رو توی لباس روحانیت تصور می کنم، دست خودم نیست، این جوری بیشتر دوست دارم) و همین بازی های دوران بچگی باعث انس و علاقشون به قرآن شده.
خدایا یعنی میشه این توفیق رو به ما بدی که بتونیم بچه ها رو با قرآن آشنا کنیم؟