بسم الله الرحمن الرحیم
سلام
این روزها مشغول تهیه مطلب هستم برای کلاس هایی که قراره انشالله هفته دیگه شروع بشه.
بعد از مشهد، پیشنهاد کار توی مهدقرآن بهم داده شد و چون مهدقرآنش تازه تاسیسه و مسوولش از همون اول بهم گفت که برم و همه برنامه ریزی ها رو خودم بکنم، من هم قبول کردم. چون تازه فهمیدم که شرایط من واقعا خاصه. باید توی همه چیز دخالت کنم. از ثبت نام گرفته تا رنگ لباس بچه ها و خوراکی هایی که قراره بخورن و... تازه همه اینا غیر از طرح درس هاست.
بگذریم. خلاصه این روزا به شدت مشغول تهیه و تدارک هستیم. خدا هم خیلی زیبا همه چیزو داره جلو می بره، البته خانم میم یعنی همون خانم مدیر واقعا کاربلده و خیلی دوندگی می کنه و واقعا از زندگیش مایه می ذاره.
کلاسامون روزای زوجه از 9 تا 12. یه کلاس هم برای بچه هایی گذاشتیم که هنوز نمی تونن سه ساعت دوری از مامانشون رو تحمل کنن، اونا قراره یک ساعته بیان. اولش فکر می کردم کلاس یک ساعتمون پر بشه و سه ساعته خالی بمونه ولی حالا برعکس شده. بیشتر بچه ها هم بین 5/2 تا 4 سال سن دارن.
دیروز براشون لوازم التحریر خریدیم و فردا قراره بریم کارای چیدمان وسایل و بسته بندی لوازم التحریر رو انجام بدیم. مهد توی مسجده، البته نه شبستان مسجد. یه سالنی رو که قبلا ورزشگاه بود، به مهدقرآن اختصاص دادن. حالا هم داریم رنگش می کنیم تا انشالله آماده بشه.
به دعای همتون احتیاج داریم. انشالله دست پر میام و از خجالت اونایی که خیلی وقته میان سر می زنن و دست خالی برمی گردن در میام.
امامم +++