زیارت عاشورا یادداشت های قرآنی 10 - حیات خلوت
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
یادداشت های قرآنی 10
برچسب ها: یادداشت های قرآنی (26)، | نظر

بسم الله الرحمن الرجیم

سلام دوستان عزیز حیات خلوتی. اعیاد شعبانیه مبارک.

پ.ن: محض اطلاع بگم که گل پسر ما، نمی دونم چه بلایی بر سر مودم آورده که الحمدلله باعث شده تا اطلاع ثانوی از ای دی اس ال محروم بشیم. هفته دیگه هم امتحاناتم شروع میشه و این روزها حسابی سرم شلوغه. از همه دوستان عذر خواهی می کنم که نمی تونم به ابراز لطف ها، سوالات، پیشنهادات و سفارشاتشون درست و حسابی جواب بدم.

یادتونه توی یادداشت های قبلی گفتم که از مادرها خواستیم که داخل کلاس نیان؟ ولی نشد و البته خودم هم اصرار زیادی به این کار نداشتم به چند دلیل. اول این که مادرها جایی نداشتن که در این یک ساعت کلاس برن، بچه ها هم که کوچک هستن و برای دستشویی رفتن و این جور کارها به مادراشون احتیاج دارن، بعضی از بچه ها هم که خیلی پرانرژی هستن و دائم از این طرف به اون طرف می دون و اگه بخوام تنهایی کنترلشون کنم، هم وقت کلاس گرفته میشه و هم دیگه نمی تونم به بچه های دیگه برسم، ضمن این که وقتی مادراشون نباشن، مسوولیت بچه ها به گردن منه و مرتب باید حواسم باشه که یه وقت از جایی نیفتن، کلاس ما هم که در نداره (:دی) و چند تا از بچه ها همش از پله ها بالا میرن و از اون بالا، می پرن پایین. ولی دلیل اصلی برای نگه داشتن مادرها این بود که متوجه شدم وقتی که مادرها در جریان فعالیت های کلاس باشن، بهتر می تونن آیه ها رو با بچه ها کار کنن. روند کار ما هم جوریه که یه قسمت از بار آموزشی بر عهده خود مادرهاست. اونایی که خوب با بچه هاشون کار می کنن، نتیجه بهتری هم می گیرن.


واحد کاری که این جلسه می خوام راجع بهش صحبت کنم، این آیه هستش:
وَ بِالْوالِدَیْنِ إِحْسانا (بقره/83)

این عبارت، در چهار جای قرآن تکرار شده. در جلسه های قبل راجع به این آیه با بچه ها صحبت کرده بودم. توی اون جلسه تصویر یه دختر بچه رو که داره به پدر و مادرش گل می ده، به بچه ها نشون دادم و بهشون گفتم که باید کاری کنن که پدر و مادرشون خوشحال بشن و بعد هم موقع نقاشی، از اون ها خواستم که یه گل بکشن و ببرن بدن به ماماناشون. خودم از این جلسه اصلا راضی نبودم و احساس می کردم که اون جور که باید به این آیه پرداخته نشده. اون موقع ها هنوز خوب یاد نگرفته بودم که چطور باید با بچه ها کار کنم. به همین خاطر یه بار دیگه این عبارت رو توی دستور کارمون قرار دادم تا بهتر کار کنم.


برای آموزش این آیه، نشستم و چند تا کارت درست کردم، وقتی می گم کارت درست کردم، یعنی نشستم چند تا نقاشی کشیدم، زیاد دوست ندارم تصاویر رو از جایی کپی کنم. در مجموع 6 تا کارت تهیه شد که روی 3 تا از اونها کارهای خوب و روی 3 تا کارهای بد، کشیده شده بود. روی تخته کلاس، عکس یه پسربچه به اسم مهدی رو در کنار پدر و مادرش کشیدم. هر کدوم از بچه ها یکی از کارت ها رو برداشتن و عکسش رو با هم نگاه کردیم و توضیح دادیم و بعد از بچه ها پرسیدم که آیا این کاری  که مهدی داره می کنه، مامان و باباش رو خوشحال می کنه یا ناراحت. این هم شرح تصاویر روی کارت ها:
1) مهدی در حال چیدن سفره
2) مهدی در حال جمع کردن اسباب بازی هایش
3) مهدی در حالی که خاک انداز رو نگه داشته و مامانش با جارو آشغال ها رو توی خاک انداز می ریزه
4) مهدی در حال جیغ زدن
5) مهدی در حال نقاشی کردن روی دیوار
6) مهدی در حالی که داره به سیم برق دست می زنه


توی دو جلسه بعدی هم این کارتها رو دوباره با بچه ها مرور کردیم و بعد در قالب کتاب به همراه آیه دیگه ای که انشالله در موردش بعدا توضیح میدم، به مادرها دادم تا توی خونه هم با بچه ها کار کنن. یکی دیگه از کارهایی که ما می کنیم، کار با فلش کارته. به نظرم فلش کارت خیلی چیز خوبی برای آموزشه. تمام آیاتی رو که توی کلاس کار می کنیم، روی کارت می کشم، روی مقوا کپی رنگی می کنیم و آیه رو پشتش می چسبونیم و بعد با چسب پهن، روی کارت رو می پوشونیم که محکم بشه و بعد میدیم به مادرها تا با بچه ها کار کنن. این جوری برای هر آیه ای، یه تصویر توی ذهن بچه ها نقش می بنده و مفهومش رو بهتر درک می کنن، تا الان حدود 15 تا کارت به مادرها دادیم. بعد همین کارت ها رو در قطع بزرگ هم کپی میکنم و توی کلاس ازشون استفاده می کنم. مادرها هم توی تهیه کتاب ها و کارت ها، خیلی کمک می کنن و کلا نمی ذارم توی اون یه ساعت کلاس بیکار بشینن.


سعی ما بر اینه که تمام فعالیت هایی که توی کلاس انجام میدیم براساس آیات قرآن باشه، حتی بازی هامون، مثلا بازی پرتاب سجیل که بچه ها خیلی دوست دارن یا بازی نمل های (مورچه های) کوچولو.

یه کار دیگه که توی این جلسه انجام دادیم، این بود که تصویر یه سری از حیوانات قرآنی رو که قبلا باهاشون کار کرده بودیم، روی تخته کشیدیم، بچه ها اسم حیوانات رو گفتن و بعد به نوبت اومدن یکی از حیوانات رو که بهشون می گفتم، پاک می کردن. شما هم که می دونین این بچه ها عاشق پاک کردن تخته وایت بردن هستن. خدا رو شکر اسم حیوانات رو خیلی خوب یاد گرفتن. تصویر حیوانات رو روی دیوار هم چسبوندیم و گاهی اوقات هم اسم یه حیوان رو می گم و بچه ها عکسش رو روی دیوار نشون می دن: قسورة، نمل، نحل، فیل، حوت، ذئب، قردة و فراشة.


تا الان دو تا از رنگ ها رو هم با بچه ها کار کردیم: احمر و اصفر. یکی از بچه ها اصلا رنگ ها رو بلد نبود و مامانش هم شاکی بود که یاد نمی گیره، حالا به لطف خدا قرمز رو یاد گرفته و هم فارسی اش رو می گه و هم عربی اش رو. بقیه بچه ها هم کم و بیش هر دو رنگ رو یاد گرفتن. من برای آموزش رنگ ها، از چینه های فومی استفاده می کنم که توی بیشتر لوازم التحریر فروشی ها یا اسباب بازی فروشی ها پیدا میشه. بچه ها دوست دارن چینه ها رو لمس کنن، به خصوص حسین که اول باید یه چیزی رو توی دستش بگیره و خوب همه جاشو لمس کنه و بعد اسمش رو بگه و بعد هم بدون این که خرابش کنه، تحویل خودم می ده. عزیییییییییزم. این روش یادگیری حسین، خیــــــــــــــــلی برام جالبه. اوایل چیزی رو دستش نمی دادم و اصرار می کردم که به حرفم گوش بده ولی حالا فهمیدم که چطور باید عمل کنم و اون هم خیلی خوب یاد میگیره. گاهی هم چینه ها رو می دم بچه ها باهاشون بازی کنن و لوله وسطشون رو دربیارن، خوبی چینه های فومی همینه. زهرا که خیلی سریع یادگرفته با استفاده از چینه ها و در هم کردن لوله های وسطشون، برج درست کنه و من واقعا شگفت زده شدم از این استعداد دخترها برای یادگیری که واقعا از پسرهای همسن خودشون چند پله جلوتر هستن. حسین هم چینه ها رو کنار هم می چینه، روی هم نه، دقیقا کنار هم. تو فکرشم برم چند بسته دیگه از چینه ها بخرم، بدم بچه ها بازی کنن، چون خیلی خوششون میاد.


خب خیلی طولانی شد. تا جلسه بعد برامون دعا کنین تا بتونیم هر چه بهتر کارمون رو انجام بدیم. فعلا خداحافظ.



نویسنده : ام علی
تاریخ : دوشنبه 91 تیر 5
زمان : ساعت 5:40 صبح


مرجع دریافت ابزار و قالب وبلاگ
Design By : Ashoora.ir




 

کل بازدید: 251042
بازدید امروز: 55
بازدید دیروز: 21
تعداد کل پست ها: 98

دانشنامه عاشورا

روزشمار محرم عاشورا






پایگاه جامع عاشورا