سلام
قلم و کاغذ بیارین که می خواهم یه کتاب دیگه معرفی کنم. یه کتاب دیگه از انتشارات جامعة القرآن.
کتاب: آیه های زیبا، حدیث های قشنگ.
از امروز یه کار جدید با پسری شروع کردیم. هر روز یه آیه یا حدیث موضوعی را با هم کار می کنیم. حالا روش کار به چه صورت هست:
اول این حدیث را انتخاب کردیم: قال الصادق(علیه السلام): یسلّم الصغیرُ علی الکبیر
همان طور که مشخص است، این حدیث در مورد سلام کردن به بزرگترهاست.
آن وقت یک ماژیک و یک کاغذ آوردیم و با علی شروع کردیم به نقاشی. اول یک پسر کوچولو کشیدیم که گفتیم این علی است و بعد هم بابا را کشیدیم. تا اینجای کار، ماژیک دست من بود، بعد دیگر علی ماژیک را گرفت و گفت خودم می خواهم بکشم. بعد ما هم یک قصه ساختیم که وقتی بابا از سرکار برمی گردد، علی چه کار می کند، به بابا سلام می دهد.
:حالا در خانه را بکش.
و ایشان هم کشید ولی چون می دانستم که خودش بعدا یادش نمی آید که چه چیزی کشیده، من هم کنار در ایشان، یک در دیگر کشیدم. بعد چون پسری علاقه زیادی به کشیدن اشیایی مثل جاروبرقی و پنکه و کامپیوتر و... دارد، برای جذاب شدن نقاشی، ازش خواستم که یک جاروبرقی هم بکشد و بعد هم سیب که یعنی بابا از سرکار برگشته و برای علی سیب گرفته، چون علی خیلی سیب دوست دارد. بعد هم چند تا دایره کشید که یعنی مبل هستند.
دست آخر پاستل را آوردم تا با هم دیگر نقاشی را رنگ کنیم. سعی کردم با پاستل کمی نقاشی را اصلاح کنم تا بعدا یادش نرود که چه کشیده ایم ولی دیگر اجازه نداد که من زنگ کنم و بقیه نقاشی را خودش رنگ کرد.
این هم نتیجه کار ما:
بعد انگشتم را گذاشتم روی تصویر علی و گفتم این علی است، علی صغیر است، علی کوچولو است،
بعد انگشت روی عکس بابا: بابا کبیر است، بابا بزرگ است،
:علی به بابا سلام می کند، صغیر به کبیر سلام می کند، یسلم الصغیر علی الکبیر.
بعد چند بار با همین حرکت انگشت ها، این عبارت را با معنایش تکرار کردم. چون علی به موبایل هم علاقه دارد، رفتم گوشی ام را آوردم و گفتم بیا صدایمان را ضبط کنیم. اول خودم حدیث را گفتم و بعد هم گوشی را جلوی دهان او گرفتم تا تکرار کند و علی هم نصفه و نیمه حدیث را گفت و چند بار تکرار کردیم ولی ناگهان روحیه استقلال طلبی سه سالگی اش به علاوه غرور پسرانه گل کرد و به جای آن که حدیث را تکرار کند، یک کلماتی از خودش ساخت و به جای کلماتی که منی مرگفتم قرار داد: مستقیم علی الصغیر.
بعد با هم دیگر فایل ضبط شده را روی کامپیوتر ریختیم و علی هم چندین بار گوش کرد.
بعد با هم دیگر فایل ضبط شده را روی کامپیوتر ریختیم و علی هم چندین بار گوش کرد.
نتیجه این شد که حدیث جعلی خودش را بهتر از جمله اصلی یاد گرفته. اینجا بود که به نقش مهم پدر در آموزش پسربچه ها پی بردم، جلوی مادر، غرورشان گل می کند ولی جلوی پدر نه، حداقل در مورد علی که این طور است و البته فکر می کنم که درستش هم همین است.
پ.ن: برای این که این روش رو جذاب کنید، باید ابتکار به خرج بدید. مثلا من یه ماژیک دارم که علی می دونه اجازه نداره بهش دست بزنه، وقتی که می خوایم این برنامه آیه ها و احادیث رو داشته باشیم، اون ماژیک رو میارم و میدم دستش و اون هم کلی ذوق می کنه و به هوای ماژیک، کلی نقاشی می کشه و حاضر نیست ماژیک رو زمین بذاره. البته چند روزه که یه مشکل پیدا کردیم و اون هم اینه که متوجه شدم بویی که این ماژیک میده ممکنه برای دستگاه تنفسی پسری مناسب نباشه. هنوز هم جایگزینی براش پیدا نکردم. امروز هم رفتم ماژیک بخرم ولی ایرانیش رو پیدا نکردم، مارک ها، مال چین و کره بود. کسی پیشنهادی نداره؟