برچسب ها: خلوت دل (14)،
| نظر
بسم الله
رقعه نوشته بودم و حاجتم تو بودی و "با تو بودن" بود، از همان رقعه ها که آب جاری برایشان پیدا نمی کنم و چون آداب به تمامه اجرا نشده بود، امیدی به اجابت وجود نداشت.
یادت هست؟
آمدی و من مثل همیشه به گدایی نگاهت نشستم.
تو همه راز جهان ریخته در چشم سیاهت
من همه محو تماشای نگاهت
یک وقت دیدم که من شدم محور توجه آن نگاه زیبا، و چه کسی جز تو می داند که چه حالی به این عاشقت دست داد، همان طور که نگاهم می کردی گفتی:
"الله صمد است، نه این که یک جا باشد و یک جا نباشد، همه جا هست..."
نویسنده : ام علی
تاریخ : یکشنبه 91 فروردین 13
زمان : ساعت 6:48 صبح