بسم الله الرحمن الرحیم

وَ إِذْ وَاعَدْنَا مُوسىَ أَرْبَعِینَ لَیْلَةً ثُمَّ اتخََّذْتمُ‏ُ الْعِجْلَ مِن بَعْدِهِ وَ أَنتُمْ ظَالِمُون‏ (بقره/51)

و چون با موسى چهل شب وعده کردیم، و پس از او گوساله پرستیدید و ستمکار بودید.

ما داستان حضرت موسی علیه السلام و بنی اسرائیل را با استفاده از آیات سوره بقره برای پسرکمان تعریف کردیم. داستان از آیه 49 این سوره و با بیان جریان فرار بنی اسرائیل از دست فرعون شروع می شود تا این که می رسد به جایی که خدا جون، حضرت موسی علیه السلام را دعوت می کند تا به کوه طور بیاید و با خدا صحبت کند. در این زمان بنی اسرائیل، ذهب هایشان (طلاهایشان) را جمع می کنند و برای خودشان یک عِجل (گوساله) می سازند. (عِجل بچه بَقَرَه است.) آنوفت به جای این که برای خداجون نماز بخوانند، برای عجل نماز می خوانند. 

وقتی حضرت موسی علیه السلام برمی گردد، از این کار بنی اسرائیل خیلی ناراحت و عصبانی می شود. عجل را در نار (آتش) می اندازد و می سوزاند و خاکسترش را هم در بَحر (دریا) می ریزد.

بنی اسرائیل خیلی کار بدی کردند که به جای خدای خوب و مهربان برای عجل نماز خواندند. حضرت موسی علیه السلام به بنی اسرائیل می گوید که از خدا معذرت خواهی کنند، بنی اسرائیل هم از خدا می خواهند که آنها را ببخشد. خدا هم که خیلی مهربان است، بنی اسرائیل را می بخشد.

حالا نوبت بازیست:

یک مقدار خمیر نان و مقداری اشیاء تزئینی طلایی رنگ آماده کنید.

طرز تهیه خمیر نان: 5 پیمانه آرد، 2 و 1/2 پیمانه نمک و 2 و 1/2 پیمانه آب. این مواد را با هم مخلوط کنید تا جایی که خمیر به دست نچسبد. می توانید با استفاده از رنگ های خوراکی، خمیرتان را رنگ کنید. در تهیه خمیر از خود بچه ها هم کمک بگیرید. بچه ها حتما از این کار خوششان می آید. می توانید مفهوم پیمانه کردن را به آنها آموزش دهید.

اشیاء تزئینی که ما استفاده کردیم، سکه ها و زنگوله های طلایی هستند. این ها را از مغازه فروش وسایل شیرینی پزی و گلسازی خریدیم. مغازه ای که ما ازش خرید کردیم، اول بازار تجریش است. همانجا که روبه روی سینما آستارا پله می خورد و پایین می رود. این را برای تهرانی ها گفتیم.

پسرمان برای خودش شروع کرد به بازی. می خواست ببیند که اگر اینها را در خمیر فرو کند چه شکلی ایجاد می شود.

در حالی که او داشت بازی می کرد، ما هم شروع کردیم به ساختن یک عِجل و مراحل ساختن حیوانمان را برایش شرح می دادیم: این چشمش است، این دمش، این گوشهایش... گاهی هم به داستان بنی اسرائیل اشاره کرده و این آیه را تکرار می کردیم:  ثُمَّ اتخََّذْتمُ‏ُ الْعِجْلَ مِن بَعْدِهِ 

عجلی که ما ساختیم این شکلی بود.

خاله پسرکمان سر رسید و گفت این چیه درست کردی؟ گفتیم: عجل. خاله جون خوش قلب کمی تغییرات در کار ما ایجاد کردند تا بیشتر شبیه عجل بشود.

بعد همین طور که داستان را برای پسری تعریف می کردیم، شروع کردیم به چیدن اشیاء ذهبی بر روی عجل. پسری هم کمی همراهی کردند.

بعد خودشان شروع کردند به ساختن عجل.

این سرشه، اینم دلشه... اینم چشماشه...

تا این که چنین عجلی ساخته شد. بعد بلند شد و رفت چون علاقه ای به چیدن ذهب بر روی عجلش نداشت. گفت: همین شکلی خوبه.

خاله مریم که از بازی خوشش آمده بود، همچنان داشت هنرنمایی می کرد.

آخر سر دایی علی و خانم گلش هم آمدند و بازیمان ادامه پیدا کرد.

زیر سایه حضرت حجت عج برقرار باشید.