زیارت عاشورا اسفند 90 - حیات خلوت
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
ناشکر شرمنده دیده ای؟
برچسب ها: خلوت دل (14)، | نظر

بسم الله

هر کار که بکنی ناشکرم.

ده تا انگشتت را هم عسل کنی و بگذاری در دهانم، دست آخر گازش می گیرم.

همه چیز را هم که بر وفق مرادم بچرخانی و ابر و باد و مه و خورشید و فلک را در خدمتم درآوری،

باز هم غر می زنم و دلمرده می شوم و می خواهم یک چیزی را که نیست و من نمی دانم چیست.

ناشکرم ولی...

خوب می دانی که شب ها، بین خواب و بیداری نفسی که میان دو عالم شهادت و غیب تلو تلو می خورد،

سحرها که جسته گریخته درک می شود و به چرخیدن های بیهوده می گذرد و نمازشب هایش همیشه قضا می شود،

شرمنده ات هستم...

ناشکر شرمنده دیده ای؟

یعنی امیدی هست که یک روز مثل آن جانبازی که همرزم شهید همت بود و چند شب پیش، تلویزیون نشانش می داد،

چشم مصنوعی ام را جلوی دوربین بگیرم و بعد با خنده جایش بزنم و باز هم بخندم و بگویم: 85 درصدش که رفت، 15 درصدش را هم تک ماده می کنیم و با یک هُل...

ناشکر شرمنده، با ناشکر غیرشرمنده توفیر دارد دیگر،

ندارد؟

یعنی امیدی هست؟



نویسنده : ام علی
تاریخ : سه شنبه 90 اسفند 16
زمان : ساعت 7:8 صبح
سکوت
برچسب ها: خلوت دل (14)، | نظر

بسم الله

گاهی دلت می خواهد از این همه شلوغی و سر و صدا و سرعت فرار کنی،

تلویزیون را خاموش کنی،

مودم را از برق بکشی،

موبایلت را آفلاین کنی،

زنگ تلفن را ساکت کنی و بعد

بروی یک گوشه و...

سکوت و سکوت و سکوت...

وَ اذْکُرْ فىِ الْکِتَابِ مَرْیمَ‏َ إِذِ انتَبَذَتْ مِنْ أَهْلِهَا مَکاَنًا شَرْقِیًّا*

بگذاری هر چه می خواهند بگویند،

بگذاری تهمتت بزنند و بدنامت بخوانند که یَأُخْتَ هَرُونَ مَا کاَنَ أَبُوکِ امْرَأَ سَوْءٍ وَ مَا کاَنَتْ أُمُّکِ بَغِیًّا**

و تو هیچ نگویی که خدایت فرمان روزه داده، روزه سکوت و خودش می داند چگونه از تو دفاع کند حتی به قیمت معجزه، حتی به قیمت پشت پا زدن به تمام قوانین طبیعت که خودش وضع کرده،

کار تو تنها این است که نترسی و آرامش و وحدتی را که ثمره سکوتت است به هیچ قیمت نفروشی،

بگذار این سکوت تو را تا ابتدای خلفت پیش ببرد، آنجا که مبدأ و معاد به هم می پیوندد و زمان زنگ می بازد و اضطراب جایش را به آرامش می دهد و کثرت نابود می شود و فقط یکی می ماند و یکی و یکی و یکی...

 

*مریم/16

**مریم/28

پ.ن: سوره مریم را عجیب دوست دارم... عجیب!



نویسنده : ام علی
تاریخ : جمعه 90 اسفند 12
زمان : ساعت 5:52 صبح
آن روزها این روزها
برچسب ها: خلوت دل (14)، | نظر

بسم الله

مثل آنها که بعد از سالها سر می کشند به یک خانه قدیمی و پر از خاطره و جارو بر می دارند به گردگیری و نو نوار کردن.

دلم برای اینجا تنگ شده بود. چه خوب که اینجا هست.

....

رفته بودیم زیارت قبول بگوییم به یکی از دوستان که از کربلا آمده بود. برگشتنی، یکی که خیلی نمی شناختمش گفت: "خوش به حالشان چه زندگی خوبی دارند. یعنی می شد دختر من هم با یکی از نوه های حاج آقا ازدواج کند و..."

نمی دانم چرا امروز یاد این حرف او افتادم. آن روز اصلا دلم نمی خواست جای او باشم. یک زمانی بود که من هم ناراضی بودم و کاش کاش و خوش به حالشان و این ها می گفتم، به خصوص وقتی زندگی شهدا را می خواندم و بالاخص وقتی با شهید چمران سیر می کردم.

ولی حالا چقدر خدا را شکر می کنم که دیگر آن روزها گذشته و زندگی جور دیگری شده است. انگار آن زمان میدان برای دویدن نبود و من پر از انرژی بودم و امروز میدان باز است و من همه اش دعا می کنم که کم نیاورم.

 

 



نویسنده : ام علی
تاریخ : پنج شنبه 90 اسفند 4
زمان : ساعت 7:32 صبح


مرجع دریافت ابزار و قالب وبلاگ
Design By : Ashoora.ir




 

کل بازدید: 250978
بازدید امروز: 12
بازدید دیروز: 43
تعداد کل پست ها: 98

دانشنامه عاشورا

روزشمار محرم عاشورا






پایگاه جامع عاشورا