بسم الله الرحمن الرحیم
همیشه وقتی می دیدم که یه بچه مادرش رو می زنه، خیلی ناراحت می شدم. توی دلم مادر رو سرزنش می کردم که چرا سعی نمی کنه به بچه ادب یاد بده.
مامانم می گه که یاد نداره هیچ کدوم از ما این کار رو می کردیم. اگه می کردیم فقط با یه نگاه، حساب کار دستمون می اومد. چه بچه های مودبی بودیم ما!
وقتی علی این کار رو می کرد، من ته دلم خیلی ناراحت می شدم، دوست داشتم که احترام گذاشتن به پدرومادر رو یاد بگیره البته نه فقط به خاطر این که من مادرش هستم بلکه به این دلیل که دستور خداست. به همین خاطر، از این حرکتش ابراز ناراحتی می کردم و گاهی باهاش حرف نمی زدم تا بیاد و معذرت خواهی کنه و بگه که دیگه نمی کنه. ولی این روش هیچ وقت جواب نداد حتی وضع رو بدتر کرد و علی متوجه حساسیت من نسبت به این کار پیدا کرد. این بود که فهمیدم بهتره بی محلی و اعماض داشته باشم.
احترام گذاشتن یک امر قلبیه و به زور نمیشه یه نفر رو مجبور کنید که بهت شمااحترام بگذاره. این ما هستیم که با رفتار درست و صحیح احساس احترام و محبت را در طرف مقابل بر می انگیزانیم. این که همیشه به بچه فشار بیاوری که خودش را بشکند و معذرت خواهی کند، ممکن است در کوتاه مدت جواب بدهد ولی بعد از مدتی، وقتی که بچه بزرگتر شد، این حساسیت شما را می فهمد و حس می کند که یه نقطه ضعف ازتان به دست آورده، اونوقت دیگه اهمیتی به رفتار غیردوستانه شما نمی ده.
بهترین راه به نظرم همان بی محلی کردن به رفتار بچه است.
پ.ن: آقا مرتضی، روز عرفه به دنیا اومد.