سلام
ما هم وبالوالدين احسانا را کار کرديم. من کتاب سامان رو انتخاب کردم. نقاشي م خوب نيست. به همين خاطر ابزارهاي ديگه اي رو به کار مي گيرم.
يه شعر هم بود که با بچه ها خونديم و بچه ها خيلي دوستش داشتن:
وقتي کمک مي کنم به مامان و به بابا
از ته دل مي خندن مثل گلاي زيبا
لباس و کيف و کفشو سر جاشون مي ذارم
اسباب بازيهام رو هم زودِ زود برمي دارم
سفره رو جمع مي کنم عجب گلي مي کارم
قسمت جمع کردن اسباب بازي رو خودم به شعر اضافه کردم. :دي
مامان ها خيلي از اين موضوع شاکي بودن!