بذار خوشبينانه دعا كنم كه انار باز هم بهم سر ميزنه و اجازه ميده از همكلومي باهاش لذت ببرم.
سرت سلامت.
متشكرم كه اومدي بين النهرين هدي ريزه و مفيوضمون کردي.در مورد داستان حرف قشنگي زدي.يه تحليل محتوامحور که خداوکيلي به دلم نشست.راستش کسي انگار دارد مينوازد با يه طرح سفارشي بهم پيشنهاد شد.اولش برام مضحک بود.يه پيرمرد دل به يه دختر 15-16 ساله بده؟په...په...په په!!وقتي با طراح صحبت كردم اصرار داشت كه بنويس.بنويس.مخلص كلوم اينكه...به زور سنبه و دگنك جمال خان و پيوند زاييده شدنمنتها من تو نظرم بود كه....چطور كارو پيش ببرم كه حس دروني خودم(نياز روحي و نه هوس) تو رفتار جمال پيدا بشه؟تو نسخه اول پيوند سر از خونه جمال درمياره و تماس خيلي ملموس تره.ولي بعد حذفش كردم و فقط رو برخورد از راه دور اكتفا كردم.فكر ميكنم عطش جمال براي فرار از تنهايي رو تونستم نشون بدم ولي...انگار كمي از توصيفات كم ميكردم ميتونستم حسم رو القا كنم.
ممنونم انار...انگار با من تو خلق اين داستان همدست بودي
...
سلام
واي اين وبلاگ محشره
همينطور يه بند نيشم باز بود و داشتم از شادي و گرمي فضا لذت ميبلعيدم.تبريك
دارم طلبه ميشم بيام پارسي بلاگ...بعله!
ميبينم که داستان ساراي عزيزم تو اين پسته؟
قيچي جان
از اونجايي كه خبر داري اين وبلاگ ديگه حياط خلوت نيست، بلكه حياط شلوغه. قالب وبلاگ هم بايد با نظر اكثريت عوض بشه و polly عينكي موافق نيست.
ولي شما ناراحت نشو و هم چنان به اعتراضاتت ادامه بده شايد باعث بشه اين دختر ياد يك قسمتي از هري پاتر بيفته و قالب رو عوض كنه.
قالب جديد مبارك
بازم به اون قديما هم لينكمو برداشتيد هم ديگه سري نمي زنيد باشه
داستان كوتاه جالبي بود
يك اخطار كوچولو بود البته
خيلي جدي
قيچي اداي ميرزايي را در نيار!
قيچي جان من اداي ميرزايي را در نيار ديگه داره حالم بد مي شه به جان خودم الان جدي جدي ياد هري پاتر افتادم اگر مي خواهيد توضيح مي دم ولي يه ذره مضحكه
خب مهم نيست اين خواهر ما هم مارا به رگبار مطلب بسته بعد ميگه چرا نظر نمي دين قيچي جان تا وقتي اداي ميرزايي را در مياري من يكي بهت توجه نميكنم ديگران را نمي دونم (اگر مي خواي بعدا دقيق تر بهت توضيح ميدم)
ياسمن منم ميگم آن قالب گليه بهتر بوده ولي خواهرم مي گه از آن خسته شده بود اگر هم منظورت آن آبيه است اصلا حرفش را نزن
نغمه جان از شما خواهش مي كنم قالب وبلاگ را عوض كنيد و به رنگ آبي در آوريد